تولد!!!
ته دل من!!!

پست2:

بهناز يكي از دختراي كلاسمون بود!!! قيافه خوشگل و دوست داشتني داشت. اونم از كسايي بود كه از ميثم خوشش ميومد.البته خودش دوست پسر داشت.

يه روز كه بين كلاسا با دوست پسرش نزديك دانشگاه قرار ميذاره،ميثم ميبينش.

وقتي سر كلاس رياضي اومد رنگش پريده بود. اول فكر كردم دروغ ميگه تا حرص منو در بياره ام بعد از نگاه هاي معنا دار ميثم متوجه شدم. راست ميگه!!!

و اما اتفاق بد افتاد!!!!

نميدونم بهناز از كجا شماره ميثم رو پيدا كرد و با كلي عشوه و ناز الكي اس داد كه:در مورد من فكر بد نكنين و اين قضيه بين خودمون

بمونه.

از اونجا سر اس ام اس بازي اين دوتا باز شد و بهناز با افتخار به بقيه ميگفت كه ما با هم دوستيم.

يك روز بهناز گفت كه ميثم بهش گفته چند روز ديگه تولدشه و ميخواد تو دانشگاه جشن بگيره!!!

باز من فكر كردم داره الكي ميگه،اما سر كلاس اصول وقتي استاد درسشو زودتر تموم كرد گفت: اين آقا ميثم ميخواسته دوران مهد كودك تولد بگيره نشده،دبستان و راهنمايي و دبيرستان هم نشده تا رسيده به دانشگاه!!!

ما دخترا كه احساس كرديم بودن ما لزومي نداره اومديم بيرون.بهناز هم اومد بيرون ...

بقيش باشه بعد...



نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت18:19---21 تير 1390
salam nazgoli. vaghean allllllllllllliiiiiiiiiiiiiiiiii bood.man az injur weblogha khosham miad.doose aziz age doos dashti ba man tabadole link kon.ba tashakor sara

سپیده
ساعت22:08---13 تير 1390
گلم خیلی قشنگ بود منتظر بعدیش هستم حتما خبرم کن

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, توسط آلا |